جدول جو
جدول جو

معنی پل جوبی - جستجوی لغت در جدول جو

پل جوبی
(پُ لِ)
و بعضی از مورخین آنرا پل چوبی نوشته اند. این پل برای رفت و آمد هفت دست و آئینه خانه بود و روی این پل جوی آبی روان بوده به این مناسبت آن را پل جوبی مینامیدند. فاصله این پل تا پل چهارباغ تقریباًهزار ذرع است تاریخ ساختمان آن را 1065 و همچنین 1054 نوشته اند این پل اکنون از اهمیت سابق خود افتاده و کمی خراب شده لیکن عبور و مرور از آن بخوبی میسّر است. در وسط پل طاق بزرگی هشت ضلعی ساخته اند که در موقع سیلاب آب از تمام دهنه ها میرود. جوی سنگی روی پل هم از بین رفته. (از کتاب اصفهان تألیف حسین نورصادقی صص 35- 36). این پل در مشرق پل اللهوردی خان است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی جویی
تصویر پی جویی
رد و اثر چیزی را جستجو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل کوبی
تصویر گل کوبی
لگد کردن گل ها، سیر و گشت در اول بهار در میان گلزار، گلگشت
فرهنگ فارسی عمید
(پُ لِ اَ)
نام محلی در دوراهی حرمک به زابل میان لوتک و پل محمدآباد در 104500گزی دوراهی حرمک
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
پی جو. اثرجوی.
- پی جوی کسی یا چیزی شدن (عوام پی جور گویند) ، بجستجوی وی برخاستن، تفتیش حال وی کردن. رجوع به پی جو شدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
مرکّب از: گل + کوب، کوبیدن + ی، پسوند حاصل مصدر، اسم معنی، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، سیر و گشتی باشد که در اول بهار کنند و آن چنان بود که مقدم بر جمیع گلها گل زردی بشکفد و مردمان از آن گل بسیار بچینند و بر باغها رفته در حوضهای باغ ریزند و جشن کنند. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی)، سیر و گردش در باغ در فصل بهار. (ناظم الاطباء) :
خدایگان جمال و خلاصۀ خوبی
به باغ عقل درآمد برسم گل کوبی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
عمل پی جور. مصحف پی جوئی. رجوع به پی جوئی شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
عمل پی جو. جستن اثر پا. مجازاً، جستجو. تتبع. تجسس. تفحص. فحص. تفتیش. گردش. کاوش. تعقیب. بازکاویدن. فحص اثر. تجسس اثر. جستن از اثر پای
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ)
شادروان. پلی که طاق آن صورت نیم دایره دارد
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
مرکّب از: پی بمعنی دنبال + جوب، مصحف جوی، نهر آب، قسمی سفیدار، و در منجیل و خوار و دامغان بدین نام مشهور است. پده. پی آب
لغت نامه دهخدا
لگد مالی گلها، سیر در میان گلزار در اول بهار: خدایگان جمال و خلاصه خوبی بباغ عقل درآمد برسم گل کوبی. (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی جوری
تصویر پی جوری
عمل پی جور پی جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی جویی
تصویر پی جویی
عمل پی جو جستن اثر پا، جستجو تفحص کاوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل کوبی
تصویر گل کوبی
سیر و گشت در اول بهار در گلزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل جویی
تصویر دل جویی
تسلی، مهربانی، نوازش، مرغوبیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی جویی
تصویر پی جویی
جست و جو، کاوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی جوی
تصویر پی جوی
((پَ یا پِ))
جوینده ردّ پا یا اثر چیزی، جست و جو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی جویی
تصویر پی جویی
تعقیب، پیگیری
فرهنگ واژه فارسی سره
استقصا، پیگیری، تفحص، جستجو، ردیابی، کاوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تخته کوبی، پوشش بام خانه و کف طبقه ی دوم ساختمان چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی